سؤال ۷۷: لطفاً در مورد دین بهایی توضیح کامل دهید، و اینکه آیا رفت و آمد مسلمانان با آنان به اقتضای شغل و غیر شغل چه حکمی دارد؟ آیا این کار حرام است؟
پاسخ ۷۷: در ابتدا توضیح نسبتا کاملی در مورد فرقه ضاله بهائیت، رویکرد سیاسی و خاستگاه اعتقادی آنها ارائه شده و در انتها نظرات مراجع عظام تقلید (حفظهم الله) در خصوص معاشرت و ازدواج با مردمان بهائی اضافه گردیده است. پس لطفا تا انتهای این پاسخ را با دقت مطالعه بفرمایید.
بهائيت فرقهاى است كه ميرزا حسين على نورى مؤسس آن بوده است. او فرزند ميرزا عباس نورى است و در سال ۱۲۳۳ هـ.ق در تهران متولد گشت. خاندان او از دهكدهى كوهستانى كوچكى به نام “تاكر” از نور مازندران مىباشند، او بعد از تحصيلات مقدماتى همچون پدرش كه در دستگاه “امام وردى ميرزا” از قاجاريه، سمت منشى گرى داشت، به خدمت ديوان درآمد و چون شوهر خواهرش هم منشى قنسول روس بود، با ساز و كارهاى ايجاد ارتباط با سفارت خانهها هم آشنايى پيدا كرد.[۱]
با ظهور و غوغاى “على محمد باب”، او و برادر ناتنىاش (يحيى صبح ازل) و تنى چند از خاندانش به باب پيوستند و آن گاه كه باب به دستور ميرزا تقى خان امير كبير در تبريز اعدام شد، يحيى صبح ازل كه ۱۳ سال از برادرش كوچك تر بود به جانشينى باب برگزيده شد. البته ميرزا حسين على هم طبق مصالحى تسليم وى گرديد، اما پس از مدتى از اطاعتش سرپيچى نمود[۲]. نخست ادعاى “مهدويت” كرد و مدعى شد كه او همان كسى است كه باب وعدهى ظهورش را داده است.[۳] و با گذشت زمان بر ادعاهايش مىافزود. از ادعاى “رجعت حسينى” و “رجعت مسيحى” گرفته تا ادعاى “رسالت و شارعيت” و در نهايت، ادعاى “حلول خدا در او” با تجسد و تجسم خداوند، و دعواى “انا الهيكل الاعلى”، كه در ادامه به برخى از آنها اشاره خواهد شد.
در سال ۱۲۶۹ هـ.ق ، حكومت وقت در اثر فشار مردم و رهبران دينى مجبور شد كه اين گروه را به بغداد تبعيد كند. بغدادى كه در آن زمان در تحت سيطرهى دولت عثمانى بود. دولت عثمانى در سال ۱۲۷۹ هـ.ق آنها را نخست به “استانبول” و سپس به “ادرنه” كوچانيد، در همين زمانها بود كه بين دو برادر رقابت بر سر رهبرى بر “بابىها” به اوج خود رسيد و از اين روى دولت عثمانى آنها را به دادگاه كشانيد و دادگاه هم دستور داد كه هر يك از برادران با گروه پيرو خود به نقطهاى كه دور از هم باشد، فرستاده شوند و “يحيى صبح ازل” به همراه يارانش به “قبرس” و حسين على و پيروانش در “عكا” كه در سرزمين فلسطين اشغالی است، اسكان داده شدند.
ميرزا حسين على در عكا به زندگى خود ادامه داد و در سال ۱۳۱۰ هـ.ق در اثر مريضى از دنيا رفت و در همان جا به خاك سپرده شد، بعدها پسرش “عباس افندى” كه “عبدالبهاء” لقب گرفت، براى ترويج بهائيت كوششهاى فراوانى نمود و در سال ۱۹۱۱ م، به اروپا مسافرت نمود و توانست روابط ويژهاى با انگلستان و امريكا برقرار نمايد.
بعد از سقوط عثمانى در جنگ جهانى اوّل، عبدالبهاء كه در حيفا زندگى مىكرد، مورد حمايت انگلستان قرار گرفت و به خاطر خدمات شايانش، بالاترين نشان خدمت گذارى به انگلستان را، بعد از جنگ دريافت كرد.[۴] او خود در نوشتههايش سايهى امپراطور اعظم انگلستان جرج پنجم را بر سر اقليم عربى فلسطين مستدام مىطلبد.[۵]
در سال ۱۹۲۱ م، شوقى افندى، نوهى دخترى[۶] ميرزا حسين على پس از مرگ عبدالبهاء، زعامت و رهبرى بهائيان را بر عهده گرفت. او بعد از تشكيل دولت اسرائيل با رييس آن، ديدار كرد و مراتب دوستى بهائيان را نسبت به كشور اسرائيل و آمال و ادعيهى آنان را براى ترقى و سعادت اسرائيل اظهار داشت[۷] و در پيام نوروزى خود به بهائيان در سال ۱۳۲۹ هـ.ق ، تحقق دولت اسرائيل را مصداق وعدهى الاهى دانست.
بعد از مرگ شوقى افندى در سال ۱۹۵۷ م، در ظاهر يك گروه ۹ نفرى، موسوم به بيت العدل، كه مركز آن در حيفاى فلسطین اشغالی است، مسئوليت ادارهى بهائيان را بر عهده گرفت.[۸]
رويكرد سياسى بهائيت:
از مطالب گذشته اجمالاً با رويكرد سياسى عباس افندى و شوقى افندى، آشنا شديم و آنچه در اين جا لازم است بدان اشاره كنيم؛ اين است كه چنين رويكردى اختصاص به اين دو شخص نداشته، بلكه ريشه در موضعگيرى مؤسس اين فرقه دارد، به عنوان نمونه گزارش تاريخى ذيل خواندنى است:[۹]
در شوال ۱۲۶۸ هـ.ق دو تن از بابىها به ناصرالدين شاه تيراندازى كردند و بعد از آن عدهاى از آنان دستگير و اعدام شدند و در پى دستگيرى ميرزا حسين على برآمدند، چون از نظر حكومت مركزى شواهد و قراینى بر نقش ميرزا حسين على در طراحى سوء قصد به جان شاه وجود داشت.
گزارشات تاريخى از اين حكايت دارد كه او براى در امان ماندن از دستگيرى، در مقرّ تابستانى سفارت روس به سر مىبرد و سفير روس از صدر اعظم خواسته بود كه در حفظ و حراست از ميرزا حسين على كوتاهى نورزد و آن گاه كه به بغداد تبعيد شد، نامهاى به سفير روس نگاشت و از وى و دولت روس به خاطر اين حمايت قدردانى كرد. البته سالها بعد هم در لوحى خطاب به نيكلاويچ الكساندر دوم به اين كمك اشاره كرده و از دولت روس تشكر نمود.[۱۰]
در بغداد نيز كنسول دولت انگلستان با ايشان ديدار كرد و حمايت دولت انگلستان را به ايشان پيشنهاد نمود.[۱۱]
از نكات جالب توجه اين است که والى بغداد هم از طرف دولت عثمانى به ايشان مقررى مىداد.[۱۲]
زمانى كه بهائيت از دامن روس به دامن انگليس افتاد، سركنسول سفارت روس Dalgorouki كه زحمات دولت متبوع خود را بر باد رفته مىديد، به خشم آمد و همۀ اقداماتى را كه در پديد آمدن فرقهى بابى و بهائى نموده بود، بر ملا ساخت.[۱۳] لذا اين احتمال در ذهن تقويت مىشود كه بهائيت يا زاييدۀ استعمار است و يا همنوا با سياستهاى استعمارى. به هر حال بهائيت، حدوث و بقايش را مديون استعمار است.
خاستگاه اعتقادى بهائيت:
چنان كه روشن گرديد بهائيت زاييدهى بابيت بود، اما اين كه بابيت از چه فرقهاى نشأت گرفته است، بايد گفت: بابيه زاييدهى “كشفيه” و كشفيه زاييدهى شيخيه است. مؤسس شيخيه، شيخ “احمد احسائى”، بوده كه در سال ۱۱۶۰ ه ق متولد گشت و مسلك اخبارى داشت و به جهت اعتقاداتش، مورد تكفير علما قرار گرفت.[۱۴] مثلاً او معتقد بود:
- ائمه، علل اربعه عالم مىباشند.
- اصول دين چهار تاست. (معرفت خداوند، معرفت انبيا، معرفت ائمه، معرفت ركن رابع؛ كه ركن رابع، شيوخ و بزرگان شيخيه مىباشند).
- قرآن كلام نبى است.
- خدا با انبيا، شى ء واحدى هستند.
- شيوخ و بزرگان شيخيه ركن رابع اند.
- امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايى گريخته است.
- عدل، اصلى از اصول شيعه نیست. و… .
حملهى او به خلفا در يكى از كتابهايش، موجب شد كه كربلا مورد حمله قرار گيرد و اهالى آن جا كشته شوند. البته در اين ميان فقط خانهى “سيد كاظم رشتى” كه از شاگردان شيخ احمد بود، در امان ماند. به هر حال مدتى بعد، او به حجاز رفت و با آن كه حجاز در آن موقع تحت سيطرهى حكومت عثمانى قرار داشت، مورد حمايت و احترام حكّام آن جا قرار گرفت.
او به سال ۱۲۴۱ هـ.ق در سن حدود هشتاد سالگى از دنيا رفت و بعد از او سيد كاظم رشتى به ترويج افكارش پرداخت، و فرقهى “كشفيه” را تأسيس نمود.
سيد كاظم رشتى در سال ۱۲۱۲ هـ.ق متولد شد و در سال ۱۲۵۹ هـ.ق از دنيا رفت و به مدت ۲۰ سال در ميان پيروان خود، به عنوان ركن رابع محسوب مىگشت، وی معتقد بود كه حضرت مهدى (عج) در بين ماست و مبلغين خود را به اطراف مىفرستد كه مردم را آماده كنند و… . بر اساس همين اعتقاد بود كه يكى از شاگردان بارزش به نام “على محمد باب” مدعى شد، من “باب امام زمان” هستم. البته بعدها به اين مقدار اكتفا نكرد و ادعا نمود كه او همان “مهدى موعود” است.[۱۵]
باب در نوشتههايش گاه با صراحت تمام و به نحو مكرر به ختم نبوت و رسالت پيامبر اسلام (ص) تا ظهور قيامت و همچنين به امامت دوازده امام و از آن جمله به امام زمان؛ يعنى حجة بن الحسن (عج)، اظهار ايمان مىكند، اما بعدها به منظور اين كه راه را براى خودش بگشايد، اضافه مىكند كه در ختم نبوت تا ظهور قيامت، منظور از ظهور قيامت، ظهور وى مىباشد.
كتاب “بيان” او كه در بين بابىها از جايگاه ويژهاى برخوردار است و به عنوان “وحى” تلقى مىگردد، حكايت از تأثيرپذيرى عميق او از حروفيان و نقطويان دارد[۱۶] و از اين جهت هم به شيخ احمد احسائى تأسّى جسته است.
او كتاب “بيان” خود را بر محور حروف ابجد و تطبيق آن با اعداد (عدد ۱۹)، تأليف كرد. او در اين كتاب هر سال را ۱۹ ماه و هر ماه را ۱۹ روز مىداند،[۱۷] و خود را به عنوان نقطۀ اولى و باب خدا[۱۸] معرفى مىكند كه با ۱۸ تن از ياران نخستيناش كه به حروف حىّ مىباشند (ح +ى = ۸ + ۱۰) و به ۱۹ نفر مىرسند، “واحد” را تشكيل مىدهند، چون واحد به حروف ابجد، مساوى با عدد ۱۹ است و به همين جهت، او بيان را به واحد اوّل و واحد دوم و… تقسيم مىكند.[۱۹]
البته در شرح لغات حروفى آخر “بيان”، پيرامون سرّ انتخاب عدد ۱۹ آمده است كه چهارده معصوم با چهار نايب امام زمان و باب، ۱۹ نفر مىشوند. در حالي كه اگر به پارهاى از ادعاهاى باب توجه كنيم كه خود را مهدى موعود مىخواند، بايد بگوييم كه عدد رمزى آقايان دچار نقصان گرديده است و براى تصحيح آن بايد فكر ديگرى بكنند.
او بهشت و دوزخ صراط و ميزان و ساعت را تأويل مىنمايد و در تبيين اصل رجعت و مقام امامت و ظهور و تجسد خداوند در اولياى خود، سخنانى دارد كه تركيبى از تعبيرات غلاة و قرامطه و شيخيه است.[۲۰] او بعضى از مناسك، مانند نماز و روزه، و قبله را تغيير داد. از احكام او ست:
- اگر كسى از بابىها، زنش حامله نشد، حلال است كه براى حامله شدن زن خود، از يكى از برادران بابى كمك و يارى بگيرد، و نه از غير بابى،[۲۱]
- استمنا مباح است.[۲۲] و دیگر مواردی که می توان به کتب معتبری در این زمینه مراجعه کرد.[۲۳]
ضمیمه: پاسخ مراجع عظام تقلید (حفهظم الله) در مورد معاشرت با فرقه ضاله بهائیت به شرح زیر می باشد.
همه پيروان فرقۀ گمراه بهائيت محكوم به نجاست هستند و در صورت تماس آنها با چيزى، مراعات مسائل طهارت در رابطه با آنها، نسبت به امورى كه مشروط به طهارت است، واجب است. ولى رفتار مديران و معلمان و مربيان با دانشآموزان بهائى بايد بر اساس مقررات قانونى و اخلاق اسلامى باشد.[۲۴]
همۀ مؤمنين بايد با حيلهها و مفاسد فرقۀ گمراه بهائيت مقابله نموده و از انحراف و پيوستن ديگران به آن جلوگيرى كنند.[۲۵]
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):
از هرگونه معاشرت با این فرقه ضاله و مضله باید اجتناب نمود.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):
شکی نیست که آنها افراد منحرفی هستند، و اساس مذهب ساختگی آنها از سوی دولت های استعماری انگلستان و آمریکاست، و جزء کفّار حربی هستند و هیچ گونه همکاری با آنها جایز نیست.
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
بهایی کافر و نجس است و هر گونه ارتباط و رفت و آمد و خرید و فروش با ایشان و هر نوع کاری که موجب تقویت این فرقه ضاله مضلّه باشد حرام است و غذای آنان نجس و خوردن آن حرام است.
آیت الله العظمی تبریزی (ره): رفت و آمد با فرقۀ ضالّۀ بهائيت جايز نيست مگر براى كسانى كه از خود مطمئن بوده و قدرت ارشاد به حق را دارند، و اللّه العالم.[۲۶]
آیت الله العظمی بهجت (ره): آنها كافر و نجس هستند.[۲۷] اما اگر احتمال تأثیرپذیری از آن ها نباشد، می توان با فرقه هایی همچون وهابیت، بهائیت به منظور ارشاد آنها معاشرت کرد.[۲۸]
ازدواج با بهائى: ازدواج مسلم يا مسلمه با بهائى جايز نيست و اگر عقد بين آنها واقع شود باطل است، چه زن باشد و چه مرد، و جدا شدن آنها واجب است و بر مسلمانان لازم است آنها را جدا كنند و محتاج به طلاق نيست، ليكن اگر زن نمىدانسته كه مرد بهائى است يا مسأله را نمىدانسته كه نبايد به بهائى شوهر كند، بعد از جدايى از او بايد عدّۀ وطى به شبهۀ كه عدّۀ طلاق است نگهدارد.[۲۹] بنابراین ازدواج با فرقۀ ضالۀ بهائيه باطل است.[۳۰]
آیت الله العظمی تبریزی (ره): ازدواج مرد مسلمان با زن بهايى باطل است و نيز ازدواج زن مسلمان با مرد بهائى باطل مىباشد، و چنانچه از روى جهل به مسأله اين ازدواج انجام گرفته و فرزندانى متولد شدهاند فرزندان نامشروع تلقى نمىشوند و ملحق به پدر و مادرشان هستند. و در فرضى كه پدر يا مادر فرزند، مسلمان باشند، فرزند محكوم به اسلام است، و اللّه العالم.[۳۱]
برای آگاهی بیشتر به پاسخ زیر مراجعه فرمایید:
نمایه: تجارت با غیر مسلمانان: خرید و فروش کالاهای صهیونیستی، پاسخ شماره ۶۹٫
[۱] ر.ك: يحيى نورى، خاتميت پيامبر اسلام، ص ۶۲ – ۶۳٫
[۲] ر.ك: دانشنامۀ جهان اسلام، ج ۴، ص ۷۳۴، مقالۀ آقاى محمود صدرى.
[۳] از جمله تعليمات باب كه مورد سوء استفاده ميرزا حسين على قرار گرفت، بشارت به ظهور موعودى بود با عنوان “من يظهره اللَّه” يعنى كسى كه خدايش او را آشكار خواهد نمود. دانشنامۀ جهان اسلام، ج ۴، ص ۷۴۳).
[۴] شوقى افندى، قرن بديع، ج ۳، ص ۲۹۹٫
[۵] مكاتيب، ج ۳، ص ۳۴۷، به نقل از كتاب خاتميت پيامبر اسلام (ص)، ص ۶۸٫
[۶] او فرزند دختر عبدالبهاء بود.
[۷] مجلۀ اخبار امرى تيرماه ۱۳۳۳، به نقل از دانشنامهى جهان اسلام، ج ۴، ص ۷۴۲٫
[۸] ر.ك: دانشنامهى جهان اسلام، ج ۴، ص ۷۳۳ – ۷۴۴؛ خاتميت پيامبر اسلام (ص)، ص ۶۲ – ۶۹٫
[۹] گزارش شده كه سفير روس از تسليم بهاء به مأمور شاه امتناع ورزيد و نامهاى به صدر اعظم نوشت و خواستار حفظ او گرديد (رسالۀ تسعه، عبدالحميد خاورى، ص ۳۸۷) و آن گاه كه بهاء به زندان افتاد، سفير در دادگاه او اين گونه گفت:… من تصميم دارم كه اين شريف زادهى بى گناه (بهاء) را تحت حمايت دولت روسيه درآورم و لذا اگر يك موى سر او كم شود، براى تنبيه شماها نهرهاى خون در اين جا جارى خواهد شد. (ملحقات كتاب خاتميت پيامبر اسلام، بخش مربوط به مدارك روابط ميرزا حسين على با روس و نامهى او به امپراطور روس).
[۱۰] قرن بديع، ج ۲، ص ۴۹؛ دانشنامۀ جهان اسلام، ج ۴، ص ۷۳۵٫ براى آشنايى با مدارك اين وقايع، رجوع شود به اسنادى كه از صفحۀ ۱۰۹ به بعد در كتاب خاتميت پيامبر اسلام آمده است كه به عنوان نمونه به متن نامهى بهاء به نيكلاويچ كه در كتاب مبين ثبت شده است، اشاره مىشود:
“اى پادشاه روس نداى خداوند ملك قدوس را بشنو (ميرزا بهاء) و به سوى بهشت بشتاب، آن جايى كه در آن ساكن شده است، كسى كه در بين ملاء بالا به اسمای حسنى ناميده مىشود و در ملكوت انشا به نام خداوند، روشنى روشنىها نام يافته است (شهر عكا)، مبادا اين كه هواى نفست تو را از توجه به سوى خداوند بخشانيده مهربانت باز دارد، ما شنيديم آنچه را در پنهانى با مولاى خود گفتى و لذا نسيم عنايت و لطف من به هيجان آمد و درياى رحمت به موج افتاد، تو را به حق جواب داديم، به درستى كه خداى تو دانا و حكيم است، به تحقيق يكى از سفيرانت مرا يارى كرد، هنگامي كه در زندان اسير غل و زنجير بوده، براى اين كار خداوند براى تو مقامى را نوشته است كه علم هيچ كس بدان احاطه ندارد…”.
[۱۱] قرن بديع، شوقى افندى، ج ۲، ص ۷۳۶٫
[۱۲] دانشمنامهى جهان اسلام، ج ۴، ص ۷۳۶٫
[۱۳] خاتميت پيامبر اسلام، ص ۷۸٫
[۱۴] مرحوم صاحب جواهر و شريف العلماى مازندرانى و… از جمله علمايى بودند كه به تكفير او رأى دادند. )خاتميت پيامبر اسلام، ص ۴۱).
[۱۵] ر.ك: مجلۀ انتظار، شماره اول، سال ۱۳۸۰، جعفر خوشنويس، ص ۲۴۰ – ۲۵۰؛ فرق و مذاهب كلامى، على ربانى گلپايگانى، ص ۳۳۶ – ۳۴۲؛ براى آشنايى بيشتر با فرقۀ شيخيه رجوع شود به: حياة شيخ احمد احسائى، تأليف فرزند شيخ احمد؛ تاريخ نبيل، زرندى؛ ردّ شيخيه، محمد بن سيد صالح قزوينى موسوى؛ اسرار پيدايش شيخيه، بابيه، بهاييه، محمد كاظم خالصى؛ كشف المراد (بررسى عقايد شيخيه)، الف حكيم هاشمى.
[۱۶] براى آشنايى با افكار حروفيان و نقطويان و… رجوع شود به كتاب: خاتميت پيامبر اسلام (ص)، ص ۴۶ – ۴۱٫
[۱۷] بيان الواحد الخامس، ص ۱۸٫ البته چهار روز باقيمانده به عنوان ايام شكرگذارى و جشن تعيين شده است. ر.ك: دانشنامهى جهان اسلام، ج ۴، ص ۷۴۲٫
[۱۸] باب اللَّه شامل هفت حرف است و على محمد هم از هفت حرف تشكيل يافته است.
[۱۹] ر.ك: خاتميت پيامبر اسلام، ص ۵۲ – ۵۳٫
[۲۰] خاتميت پيامبر اسلام، ص ۵۸٫
[۲۱] بيان، باب خامس عشراز واحد هشتم.
[۲۲] بيان، باب عاشر از واحد هشتم.
[۲۳] . اقتباس از پاسخ ۱۸۲، با اندکی ویرایش.
[۲۴] . توضیح المسائل (محشی – امام خمینی)، ج ۱، ص ۱۵۰، مسأله ۳۲۸٫
[۲۵] . اجوبة الاستفتائات (فارسی)، ص ۶۶، مسأله ۳۲۹٫
[۲۶] . استفتائات جدید تبریزی، ج ۲، ص ۱۹۹٫
[۲۷] . استفتائات جدید بهجت، ج ۱، ص ۱۱۰٫
[۲۸] . همان، ج ۳، ص ۱۴۶، مسأله ۳۸۶۸٫
[۲۹] . توضیح المسائل (محشی – امام خمینی)، ج ۲، ص ۸۷۲٫
[۳۰] . توضیح المسائل امام خمینی، ص ۶۳۹، مسأله ۸۰؛ استفتائات جدید بهجت، ج ۴، ص ۸۷، مسأله ۴۸۷۶٫
[۳۱] . استفتائات جدید تبریزی، ج ۲، ص ۳۴۸٫
بسیار زیبا
با سلام و تشکر