سؤال ۲۰۲: لطفا ماجرای فدک و علت بازنگرداندن آن در زمان خلافت حضرت علی (ع) به فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را توضیح دهید؟
پاسخ ۲۰۲: فدك يكى از دهكدههاى آباد و حاصل خيز نزديك خيبر است و تا مدينه ۱۴۰ كيلومتر فاصله دارد. در سال هفتم هجرت، قلعههاى خيبر يكى پس از ديگرى فتح شد و قدرت مركزى يهود درهم شكست. ساكنان فدك تسليم گرديدند و در برابر پيامبر متعهد شدند نيمى از زمينها و باغهاى خود را به آن حضرت واگذار كنند و نيمى ديگر را براى خود نگه دارند. افزون بر اين، آنها كشاورزى سهم پيامبر را هم به عهده گرفتند تا در برابرش مزدى دريافت كنند.
سرزمين هايى كه بدون هجوم نظامى به دست مسلمانان مى افتد، به شخص رسول خدا (ص) تعلق دارد و هر گونه بخواهد مىتواند در باره آنها تصمیم بگیرد. لذا وقتى آيه « وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرا »[۱] نازل شد، پيامبر اسلام دخترش فاطمه (س) را خواست و فدك را تقدیم او نمود.[۲]
اما پس از رحلت پيامبر اسلام (ص)، در زمان خلافت ابوبكر حضرت فاطمه (س) از فدك محروم گرديد.[۳]
مسلم بن حجّاج نيشابورى، در كتاب معروفش «صحيح مسلم»، داستان مطالبه فدك از سوى حضرت فاطمه (س) را به طور مشروح آورده و از عايشه نقل كرده است كه، حضرت فاطمه (س) پس از امتناع خليفه از بازگرداندن فدك، با او قهر كرد و تا هنگام وفاتش حتى يك كلمه با او سخن نگفت.[۴]
نیز در نهجالبلاغه چنين آمده است: «از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، تنها فدك در دست ما بود كه گروهى بر آن بخل ورزيدند و گروهى هم از آن چشم پوشيدند و خداوند بهترين داور است».[۵]
اما در جواب اين سؤال كه چرا حضرت على (ع) پس از به حكومت رسيدن فدك را پس نگرفت باید گفت: خوب است مقدمتا بدانیم که ایشان به دلیل حفظ اصل اسلام، علی رغم تمام اعتراضاتی که به خلفای پیشین داشتند، به همکاری با آنان در رسیدگی به امور جامعۀ اسلامی می پرداختند و به تعبیر زیبای خودشان: “برای ما حقی وجود دارد که اگر به ما دادند که چه بهتر و گرنه ترجیح می دهیم به عنوان نفر دوم، پشت شتر سوار شویم هر چند که مدتها به طول انجامد[۶]“.
در حقیقت ایشان، قدرت را تنها به عنوان ابزار، نه به عنوان هدف تلقی می نمودند و به همین دلیل، هم در زمان خلفای سابق و هم در زمان خلافت ظاهری خودشان ترجیح می دادند که موارد زیادی را با سکوت سپری نموده و قضاوت در مورد آن را به عهدۀ آیندگان بسپارند. اما این که چرا ایشان در موارد بسیاری به نظر خودشان در زمان حکومت خودشان عمل ننمودند، جالب است بدانید که ایشان در همین زمان با انجام نماز تراویح مخالفت نمودند ولی به دلیل اعتراض برخی افراد وادار شدند که آنها را به حال خود واگذارند[۷] و مطمئنا می دانید که ایشان به حََکَم قرار دادن ابو موسی اشعری راضی نبودند ولی به اجبار با آن موافقت نمودند و اصولا ایشان زمانی به حکومت رسیدند که بیست و پنج سال قبل از آن به طور مداوم، جامعۀ اسلامی در سیطرۀ تبلیغاتی بود که عمل خلفای پیشین را توجیه نموده و مخالفت در برخی زمینه ها ایجاد مشکل می نمود، همانند برگرداندن فدک که به عقیدة برخی، تلاش جهت منافع شخصی تلقی می شد در حالی که این نکته را هم می دانیم فدك از آن جهت براى فاطمه گرامى بود كه يادگار رسول خدا و پشتوانه مالى براى اهل بيت مخصوصا حضرت علی (ع) و شيعيان بود و اتفاقا حکومت وقت برای خالی کردن دست حضرت علی (ع) از اقدامات عملی، اقدام به گرفتن فدک از فاطمه (س) کرد. حال با توجه به آن شرایط و اینکه فعلا خلافت به حضرت علی (ع) رسیده است و هم اکنون آن حضرت(ع) از پشتوانۀ مالی برخوردار است، صلاح نبود که به این مسائل دامن زده شود، و مسائل مهم تر تحت شعاع این مسئله قرار گیرند علاوه دورۀ خلافت ایشان آن قدر کوتاه و همراه با جنگ ها و کارشکنی های گوناگون بود که به ایشان اجازۀ اصلاحات اساسی را در بسیاری موارد نمی داد.
روایاتی که از سوى امامان معصوم (ع) وارد شده است به نحوی به این مسائل اشاره دارند:
-
گذشت زمان این حادثه و عدم ضرورت طرح مجدد آن از سوی حضرت علی (ع)
ابو بصير مىگويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: چرا حضرت على (ع) پس از به حكومت رسيدن فدك را پس نگرفت؟ آن حضرت فرمود: چون ظالم و مظلوم هر دو مرده بودند و خداوند ظالم را كيفر و مظلوم را پاداش داده بود و على بن ابى طالب (ع) خوش نداشت چيزى را كه غاصب آن كيفر و مغصوبه آن پاداش ديده، برگرداند.[۸]
-
گذشت حقوق شخصی به جهت مصالح عمومی
ابن ابراهيم كرخى مىگويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: على (ع) وقتى كه حاكم مردم شد، چرا فدك را برنگردانيد؟ امام در جواب فرمود: پيامبر (ص) وقتى كه مكه را فتح كرد، به او گفتند: آيا به خانهات بر نمىگردى؟ فرمود: خانه ما را كه عقيل فروخته است. گفتند: چرا پس نمىگيرى؟ فرمود: ما خاندانى هستيم كه اگر چيزى را از ما به ستم بگيرند، آن را باز نمىگردانيم، حضرت على (ع) هم به پيروى از پيامبر (ص) باز پس نگرفت.[۹]
شخصى از امام كاظم (ع) پرسيد: چرا على (ع) فدك را باز پس نگرفت، امام در جواب فرمود: ما خاندانى هستيم كه وليّمان خدا است، حق ما را تنها او مىگيرد و ما اولياى مردم هستيم و حقوق آنان را از ستمگران باز پس مىگيريم، ولى براى خودمان باز پس نمىگيريم.[۱۰]
اما خوب است که بدانیم که سرگذشت فدک پس از شهادت امام علی (ع) به کجا انجامید؟
آنچه در تایخ آمده حاکی از این است که: پس از آنكه معاويه به قدرت رسيد، فدك را ميان مروان، عمروبن عثمان و پسرش يزيد تقسيم كرد. در دوران خلافت مروان، همه فدك در اختيار وى قرار گرفت و او آن را به پسرش عبدالعزيز داد. عبدالعزيز نيز فدك را به پسرش عمر داد. عمربن عبدالعزيز فدك را به فرزندان حضرت فاطمه (س) برگردانيد. پس از درگذشت عمربن عبدالعزيز، فدك در اختيار خلفاى بعدى قرار گرفت و تا روزى كه حكومت امويان ادامه داشت، در اختيار آنان ماند.
وقتى حكومت به بنى عباس رسيد، سفّاح آن را به عبدالله بن حسن برگرداند. پس از سفاح، منصور دوانقى فدك را از فرزندان زهرا (س) پس گرفت. اما فرزند منصور (مهدى) فدك را مجدداً به فرزندان زهرا (س) بازگرداند.
پس از مهدى، موسى و هارون دوباره فدك را از فرزندان حضرت فاطمه (س) پس گرفتند و وقتى خلافت به مأمون عباسى رسيد، به طور رسمى فدك را به فرزندان حضرت زهرا (س) بازگرداند. پس از مأمون نيز وضعيت فدك چنين بود، گاه بر مىگرداندند و گاه پس مىگرفتند.
در عصر آنها، فدك مسألهاى سياسى به شمار مىآمد نه انتفاعى و اقتصادى. خلفاى عباسى و اموى به درآمد فدك نياز نداشتند. براى همين وقتى عمربن عبدالعزيز فدك را به فرزندان فاطمه (س) باز گرداند، بنىاميه او را سرزنش كردند و گفتند: تو با اين كار ابوبكر و عمربن خطاب را تخطئه كردى.[۱۱]
سرانجام در دوران متوكل عباسى فدك از فاطميان پس گرفته شد درختانش به دستور شخصى به نام «عبدالله بن عمر بازيار» قطع گرديد و روسياهى آن براى بدخواهان باقى ماند. ناگفته نماند قطع درختان در حالى انجام گرفت كه يازده درخت خرمايى كه به دست مبارك پيامبر (ص) در آن كاشته شده بود، هنوز باقى بود. شخصى كه آن درختان را قطع كرد، «بشران بن ابى امية ثقفى» نام داشت كه پس از بازگشت به بصره آن گونه كه در تاريخ آمده است فلج شد.[۱۲]
برای آگاهی بیشتر پاسخهای زیر را مطالعه فرمایید:
نمایه: زندگی نامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت، پاسخ شماره ۲۰۲٫
نمایه: زندگی نامه امام علی علیه السلام از ولادت تا شهادت، پاسخ شماره ۵۰٫
[۱] . اسراء، ۲۶٫
[۲] . ر. ک: طبرسى، مجمع البيان، ج ۳، ص ۴۱۱٫
[۳] . شرح نهجالبلاغه، ج ۱۶، ص ۲۷۴ .
[۴] . صحيح مسلم، ج ۳، ص ۱۳۸۰٫
[۵] . نهج البلاغه (فيضالاسلام)، نامه ۴۵٫
[۶] – نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره قم، ص ۴۷۲٫
[۷] – ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ه ق، ج ۱۲، ص ۲۸۳ .
[۸] . فَقَالَ لَهُ لِأَنَّ الظَّالِمَ وَ الْمَظْلُومَةَ قَدْ كَانَا قَدِمَا عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَثَابَ اللَّهُ الْمَظْلُومَةَ وَ عَاقَبَ الظَّالِمَ، فَكَرِهَ أَنْ يَسْتَرْجِعَ شَيْئاً قَدْ عَاقَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ غَاصِبَهُ وَ أَثَابَ عَلَيْهِ الْمَغْصُوبَةَ. بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۳۹۵، ح ۱٫
[۹] . همان، ح ۲٫
[۱۰] . همان، ح ۳٫
[۱۱] . سبحانى جعفر، فروغ ابديت، ج ۲، ص ۶۶۹٫
[۱۲] . احمدى ميانجى، مكاتيب الرسول.